تبلیغات

Thursday, January 22, 2009

گزيده آثار خليل جوادی

محکمه الهی

يه شب که من حسابی خسته بودم
همين جوری چشامو بسته بودم
سياهی چشام يه لحظه سُر خورد
يه دفعه مثل مرده ها خوابم برد
تو خواب ديدم محشر کبری شده
محکمة الهی بر پا شده
خدا نشسته مردم از مرد و زن
رديف رديف مقابلش واستادن
چرتکه گذاشته و حساب می کنه
به بنده هاش عتاب خطاب می کنه
ميگه چرا اين همه لج می کنيد
راهتونو بی خودی کج می کنيد
آيه فرستادم که آدم بشيد
با دلخوشی کنار هم جم بشيد
دلای غم گرفته رو شاد کنيد
با فکرتون دنيا رو آباد کنيد
عقل دادم بريد تدبّر کنيد
نه اينکه جای عقلو کاه پر کنيد
من بهتون چقد ماشالاّ گفتم
نيافريده باريکلاّ گفتم
من که هواتونو هميشه داشتم
حتی يه لحظه گشنه تون نذاشتم
اما شما بازی نکرده باختيد
نشستيد و خدای جعلی ساختيد
هر کدوم از شما خودش خدا شد
از ما و آيه های ما جدا شد
يه جو زمين و اين همه شلوغی؟
اين همه دين و مذهب دروغی؟
حقيقتاً شماها خيلی پستين
خر نباشين گاوو نمی پرستين
از توی جم يکی بُلن شد ايستاد
بُلن بُلن هی صلوات فرستاد
از اون قيافه های پشم و پيلي
از اون اعُجوبه هاي چرب و چيلي
گف چرا هيشکی روسری سرش نيست
پس چرا هيشکی پيش همسرش نيست
چرا زنا اين جوری بد لباسن
مردای غيرتی کجا پلاسن؟
خدا بهش گف بتمرگ حرف نزن
اينجا که فرقی ندارن مرد و زن
يارو کِنِف شد ولی از رو نرفت
حرف خدا از گوش اون تو نرفت
چشاش می چرخه نمی دونم چشه
آهان می خواد يواشکی جيم بشه
ديد يه کمی سرش شلوغه خدا
يواش يواش شد از جماعت جدا
با شکمی شبيه بشکة نفت
يهو سرش رو پايين انداخت و رفت
قراولا چن تا بهش ايس دادن
يارو وا نستاد تا جلوش واستادن
فوری در آورد واسه شون چک کشيد
گف ببريد وصول کنيد خوش بشيد
دلم برای حوريا لک زده
دير برسم يکی ديگه تک زده
اگر نرم حوريه دلگير ميشه
تو رو خدا بذار برم دير ميشه
قراول حضرت حق دمش گرم
با رشوه ی خيلی کلون نشد نرم
گوشای يارو رو گرف تو دستش
کشون کشون برد و يه جايی بستش
رشوه ی حاجی رو ضميمه کردن
توی جهنم اونو بيمه کردن
حاجيه داش بُلن بُلن غر می زد
داش روی اعصابا تلنگر می زد
خدا بهش گف ديگه بس کن حاجی
يه خورده هم حبس نفس کن حاجی
اين همه آدم رو معطّل نکن
بگير بشين اين قده کل کل نکن
يه عا لمه نامه داريم نخونده
تازه ، هنوز کُرات ديگه مونده
نامه ی تو پر از کارای زشته
کی به تو گفته جات توی بهشته ؟
بهش جای آدمای باحاله
ولت کنم بری بهش ؟ محاله
يادته که چقد ريا می کردی
بنده های مارو سيا می کردی
تا يه نفر دور و برت می ديدی
چقد ولا الضّا لّينو می کشيدی
اين همه که روضه و نوحه خوندی
يه لقمه نون دست کسی رسوندی؟
خيال می کردی ما حواسمون نيس
نظم نظام هستی کشکی کشکی س؟
هر کاری کردی بچه ها نوشتن
می خوای برو خودت ببين تو زونکن
خلاصه ، وقتی يارو فهميد اينه
بازم دُرُس نمی تونس بشينه
کاسه ی صبرش يه دفه سر می رف
تا فرصتی گير می آورد در می رف
قيامته اينجا عجب جاييه
جون شما خيلی تماشاييه
از يه طرف کلی کشيش آوردن
کشون کشون همه رو پيش آوردن
گفتم اينارو که قطار کردن
بيچاره ها مگه چيکار کردن؟
مأ موره گف ميگم بهت من الان
مفسد فی الارض که ميگن همين هان
گفت: اينا بهش فروشی کردن
بی پدرا خدارو جوشی کردن
بنام دين حسابی خوردن اينها
کفر خدارو در آوردن اينها
بد جوری ژاندارکو اينا چزوندن
زنده توی آتيش اونو سوزوندن
روی زمين خدايی پيشه کردن
خون گاليله رو تو شيشه کردن
اگه بهش بگی کُلاتو صاف کن
بهت ميگه بشين و اعتراف کن
هميشه در حال نظاره بودن
شما بگو اينا چی کاره بودن؟
خيام اومد يه بطری ام تو دستش
رفت و يه گوشه يی گرف نشستش
حاجی بُلن شد با صدای محکم
گف : اين آقا بايد بره جهنم
خدا بهش گف تو دخا لت نکن
به اهل معرفت جسارت نکن
بگو چرا به خون اين هلاکی
اين که نه مدعی داره نه شاکی
نه گرد و خاک کرده و نه هياهو
نه عربده کشيده و نه چاقو
نه مال اين نه مال اونو برده
فقط عرق خريده رفته خورده
آدم خوبيه هواشو داشتم
اينجا خودم براش شراب گذاشتم
يهو شنيدم ايس خبردار دادن
نشسته ها بُلن شدن واستادن
حضرت اسرافيل از اونور اومد
رف روی چار پايه و چن تا صور زد
ديدم دارن تخت روون ميارن
فرشته ها رو دوششون ميارن
مونده بودم که اين کيه خدايا
تو محشر اين کارا چيه خدايا
فِک می کنيد داخل اون تخ کی بود
الان ميگم ،يه لحظه ، اسمش چی بود؟
اون که تو دنيا مثل توپ صدا کرد
همون که اين لامپارو اخترا کرد
همونکه کاراش عالی بود اون ديگه
بگيد بابا ، توماس اديسون ديگه
خدا بهش گف ديگه پايين نيا
يه راس برو بهش پيش انبيا
وقت و تلف نکن توماس زود برو
به هر وسيله ای اگر بود برو
از روی پل نری يه وخ می افتی
ميگم هوايی ببرند و مفتی
باز حاجی ساکت نتونس بشينه
گفت که : مفهوم عدالت اينه؟
آخه اديسون که مسلمون نبود
اين بابا اهل دين و ايمون نبود
نه روضه رفته بود نه پای منبر
نه شمر می دونس چيه نه خنجر
يه رکعت ام نماز شب نخونده
با سيم ميماش شب رو به صُب رسونده
حرفای يارو که به اينجا رسيد
خدا يه آهی از ته دل کشيد
حضرت حق خودش رو جابجا کرد
يه کم به اين حاجی نيگا نيگا کرد
از اون نگاههای عاقل اندر
[سفيه] شو بايد بيارم اين ور
با اينکه خيلی خيلی خسته هم بود
خطاب به بنده هاش دوباره فرمود
شما عجب کلّه خرايی هستيد
بابا عجب جونورايی هستيد
شمر اگه بود آدولف هيتلرم بود
خنجر اگر بود روو لوِرم بود
حيفه که آدم خودشو پير کنه
و سوزنش فقط يه جا گير کنه
ميگيد توماس من مسلمون نبود
اهل نماز و دين و ايمون نبود
اولاً از کجا ميگيد اين حرفو ؟
در بياريد کلّة زير برفو
اون منو بهتر از شما شناخته
دليلشم اين چيزايی که ساخته
درسته گفته ام عبادت کنيد
نگفته ام به خلق خدمت کنيد؟
توماس نه بُم ساخته نه جنگ کرده
دنيارو هم کلّی قشنگ کرده
من يه چراغ که بيشتر نداشتم
اونم تو آسمونا کار گذاشتم
توماس تو هر اتاق چراغ روشن کرد
نميدونيد چقد کمک به من کرد
تو دنيا هيچکی بی چراغ نبوده
يا اگرم بوده ، تو باغ نبوده
خدا برای حاجی آتش افروخت
دروغ چرا يه کم براش دلم سوخت
طفلی تو باورش چه قصرا ساخته
اما به اينجا که رسيده باخته
يکی مياد يه هاله ايی باهاشه
چقد بهش مياد فرشته باشه
اومد رسيد و دست گذاش رو دوشم
دهانشو آوُرد کنار گوشم
گف:تو که کلّه ات پرِ قورمه سبزيست
وقتی نمی فهمی، بپرسی بد نيست
اونکه نشسته يک مقام والاست
مترجمه ، رفيق حق تعالی ست
خودِ خدا نيست ، نماينده شه
مورد اعتماده شه بنده شه
خدای لم يلد که ديدنی نيس
صداش با اين گوشا شنيدنی نيس
شما زمينيا همش همينيد
اونورِ ميزی رو خدا می بينيد
همينجوری می خواس بلن شه نم نم
گف : که پاشو، بايد بری جهنم
وقتی ديدم منم گرفتار شدم
داد کشيدم يه دفعه بيدار شدم

خيابان ها خواب

باز بوی باورم خاکستريست
واژه های دفترم خاکستريست
پيش از اينها حال ديگر داشتم
هرچه ميگفتند باور داشتم
ما به رنگی ساده عادت داشتيم
ريشه در گنج قناعت داشتيم
پيرها زهر هلاهل خورده اند
عشق ورزان مهر باطل خورده اند
باز هم بحث عقيل و مرتضی ست
آهن تفتيده ی مولا کجاست
نه فقط حرفی از آهن مانده است
شمع بيت المال روشن مانده است
با خودم گفتم تو عاشق نيستی
آگه از سرّ شقايق نيستی
غرق در دريا شدن کار تو نيست
شيعه مولا شدن کارتو نيست
بين جمع ايستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
..........................................
خواستم چيزی بگويم د ير شد
واژه هايم طعمه ی تکفير شد
قصه ی نا گفته بسيار است باز
دردها خروار خروار است باز
دستهارا باز در شبهای سرد
ها کنيد ای کودکان دوره گرد
مژدگانی ای خيابان خوابها
می رسد ته مانده ی بشقابها
سر به لاک خويش برديم ای دريغ
نان به نرخ روز خورديم ای دريغ
قصّه های خوب رفت از يادها
بی خبر ماند يم از بنيادها
صحبت از عدل و عدالت نابجاست
سود در بازار ابن الو قتهاست
...............................................
گفته ام من دردها را بارها
خسته ام خسته از اين تکرارها
ای که می آيدصدای گريه ات
نيمه شبها از پس د يوار ها
گير خواهد کرد روزی روزيت
در گلوی مال مردم خوارها
من به در گفتم وليکن بشنو ند
نکته ها را مو به مو ديوارها


معجزه عشق

صدای گريه ی باران پاک می آيد
دوباره بوی دل انگيز خاک می آيد
تو مهربانی خودرا زمن دريغ مدار
کليد قفل دلت را به دست من بسپار
بيا کمی بنشينيم سينه صاف کنيم
بيا به معجزه ی عشق اعتراف کنيم
تو مثل صاعقه بر من فرود آمده ای
تو شعله ای که به بود و نبود آمده ای
چه خوب بود که همسايه ی خدا بوديم
قشنگ بود اگر پشت ابرها بوديم
تو مثل حسّ رقيق منی؛ قشنگ ؛ لطيف
تو مثل برگ گل نو رسيده ترد ؛ ظريف
به جز دلی که به پيش تو جا گذاشته ام
به روی هستيم ای ماه ؛ پا گذاشته ام
گمان کنم تو همانی که فکر می کردم
نه ؛ مهربانتر از آنی که فکر می کردم
شکسته است غرور پلنگ می فهمی؟
دلم برای تو تنگ است تنگ ؛ می فهمی؟
* [شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام]
تويی تجلی ايمان و کفر ختم کلام


حق تقدم

اگه يه روز رفتی يه جای دنيا
واسه خودت ماشين خريدی اونجا
يه چی بخر شبيه پيکان باشه
صندلياش مدل جوانان باشه
وقتی که پشت فرمونش نشستی
خواستی بفهمن که کجايی هستی
اوّل کار واسه جلو پنجره
يه نعل اسب عالی يادت نره
يه وخ خيال نکن حاجيت جواده
اون ورِ دنيا بد نظر زياده
تسبيحتو بپيچ دور شصتت
مبايلتم در آر بگير تو دستت
رعايت حق تقدم بده
گازو بگير به هچکی ام را نده
با هر کی خواس جلو بيفته لج کن
برو جلوش فرمونو فوری کج کن
يه دفه مثل اسب وحشی رم کن
روی تموم آدما رو کم کن
هميشه دوبله واستا راهو سد کن
افسر اگه نبود چراغو رد کن
سبقتو هر جور که دلت خواس بگير
از چپ اگه مشکله از راس بگير
تا می بينی را نميرن جماعت
لايی بکش برو با اند سرعت
نذار کسی تورو معطل کنه
هيچکی نبايد با تو کل کل کنه
پشت چراغ اگه جلوت واستادن
چراغ که سبز شد يهو بوق بزن
تموم آدما به جز تو خُلن
نميدونن چراغ چيه مُنگُلن
همه به جز تو دست و پا چُلُفتن
بوق نزنی ممکنه را نيفتن
راستی کمر بندتو هيچوخ نبند
محل نده به اين چيزای چرند
هر کی کمر بندشو بسته هو کن
خودت فقط روی شکم ولو کن
همينجوری که پشت رل نشستی
بذار همه خيال کنن که بستی
گشنه شدی يه موقه پشت فرمون
يه چی بذار تو دهنت بلمبون
دستتو بيرون ببر از پنجره
هر چقد آشغال داری شوت کن بره
تخمه اگه خوردی لُپاتو پُف کن
پوستشو تا هر جا که ميره تُف کن
افاضات حاج کرم
يشباحضرت حاجی کرم
شوهر دختر خاله ی مادرم
چون که ماشين نو خريده بودن
خدمت والده رسيده بودن
بعدِ يه کم تارف و گفت شنفت
: يهو يه کاره رو به من کرد و گفت
..........................................
نشستی و اين همه خوندی که چی؟
توی مخت کتاب چپوندی که چی ؟
آخر خوندن اوّل سختيه
علم و هنر مايه ی بد بختيه
اونا که اهل دانش و کتابن
بايد برن کشکشونو بسابن
ما اگه پول گُنده در مياريم
شکر خدا سوات موات نداريم
حاجيت توی توپخونه آش ميرفوشه
تو اين زمونه اين کارا نون توشه
هر چی بخوای از توی آش در مياد
واسه شکم مشتری با سر مياد
تازه گيا که خرجو بالا ديدم
زد به سرم يه دکّه ام خريدم
اگه خدا بخواد باسود دکّه
با حاج خانوم ميريم دوباره مکّه
ماه محرم که بياد دست کم
خر ج سه روز هيئتو من ميدم
حالا تو هی بشين رساله بنويس
هی توی روزنامه مقاله بنويس
دارن به روزنامه چيا گير ميدن
دارن دکورهاشونو تغيير ميدن
به خاطر خودت ميگم پسر جون
دوس ندارم بيفتی کُنج زندون
می ترسم آخر چُپُقت چاق بشه
يهو دهن دماغت اوراق بشه
بچه، تو که معدن عقل و هوشی
فردا برو واستا کوپون فروشی
دو سال که بگذره تريلياردری
به شرط اينکه هر روز هر روزبری
خير سرت ميگی نويسنده ای
صحبت پول که ميشه شرمنده ای
خلاصه اينکه اگه آدم بشی
ماشين ميدم بری مسافر کشی
آخه به چيز نوشتن ام ميگن کار ؟
برو پی يه کار نون و آب دار
اونايی که کار اداری دارن
بعضياشون خوب پولی در ميارن
همساده یِ مارو که می شناسی
همين حاج اسکندر اسکناسی
يه عالمه سکّه رو سکّه چيده
الان ديگه توپ تکونش نميده
همش باگُنده گُنده ها می پره
صد تای مارو با يه چک می خره
تو هر اداره ای هواشو دارن
کلّی ام احترام بهش می ذارن
هر کی کارش گيره مياد سراغش
بعضياجمعه ها ميرن تو باغش
شعر چيه ؟ کتاب کيلويی چنده؟
اين چيزارو کسی نمی پسنده
الان کتاب يه چيزی مثل هيچه
دوره ی ما دوره ی ساندويچه
شايد بگی روده درازی کردم
با اعصابت بيخودی بازی کردم
آخه تو ام چيزی بگو برادر
همش به من نيگا نکن تا آخر
......................................
والده گف: زبون اين آتيشه
چيزی بگه بی احترامی ميشه
حاجی آقا شما بزرگ ماييد
اونکه بايد حرف بزنه شما ييد
وقتيکه اين حرفو به حاجی می زد
يواشکی بهم اشاره اومد
شايد اگه فرصت کافی داشتم
سر به سر حاجی کرم می ذاشتم
: امّا فقط بهش همينو گفتم
ياد ( عقاب ) خانلری می افتم


فردوسی

اونا که ميميرن ميرن تو برزخ
قاطی ميشن اهل بهشت و دوزخ
کار همه اونجا بخور بخوابه
تا روز آخر ، که حساب کتابه
اونجا يه سيستم اداری داره
واسه خودش ساعت کاری داره
سيستِم اونجارو ميگن عاليه
کلِّ لوازمش ديجيتا ليه
فرشته ای هست که کارش اينه
صُب تاشب اونجا بگيره بشينه
کارکه نباشه حوصله ش سرميره
ميشينه با کامپيوتر ور ميره
ميخواس توی کامپيوتر بگرده
رف تو پروفايل يه پيره مرده
کامپيوتر يکی دو دفه گف: دينگ
" پريد توی گزينه ی " ديپورتينگ
فرشته هه دسپاچه شد کليک کرد
کامپيوتر بدجوری جيکّ وجيک کرد
يهو در يه قبر کهنه وا شد
يه پيره مرد با شکوه پا شد
ازش سوال کردن اسمت چيه
گفت: ابوالقاسم فردوسيه
يکی دوروز نشس توی يه ميدون
ديد نميشه پا شد اومد تو تهرون
زمين نفس کشيد و برفا آب شد
بهار اومد دوباره انقلاب شد
هوای تهرون يه نمه ملس بود
مزّه ی زندگی حسابی گس بود
باز شب عيد اومد و رختا نو شد
فصل شلوغی و بدو بدو شد
شاعر شاهنامه خوشحال شد
دستای اون رو شونه هاش بال شد
بعد هزار و چند سال دوری
اومده بود چهار شنبه سوری
آتيش روشن جوونهارو ديد
اونم يه بار از روی آتيش پريد
مامورا اومدن بهش گير دادن
چن نفری دور و ورش واستادن
با حرفاشون کلی بهش نيش زدن
گرفتنو ريششو آتيش زدن
شاعر شاهنامه با حال بد
رفت و نشس ريششو با تيغ زد
خلاصه، تصميم گرف نو بشه
صاحب کت شلوار و پالتو بشه
رف جلو مغازه پشت ويترين
ديد همه ی لباسا هَس مدين چين
مو به تنش همون دقيقه سيخ شد
يه خورده واستاد به لباسا ميخ شد
مغازه داره گفت : عزّت زياد
دايی ، برو کنار بذار باد بياد
با اينکه چرت و پرت گفت يارو
شاعر شاهنامه رفت اون تو
به قول ما يه خورده پالتار خريد
شال و کلاه و کت و شلوار خريد
دستشو تو جيب بغل فرو کرد
اشرفی قرن چهارو رو کرد
شاعر ما بعد خريد هنگفت
:به شيوه ی خودش به اون جوون گفت
------------------------------------
شما را چه رفته ست کاينسان خُليد؟
چرا جمله ژوليده و بُنجُليد؟
چرا سيخ سيخی شده مويتان؟
چرا مثل زنهاست ابرويتان؟
تو مردی اگر، چيست آن موی مِش؟
برو از سياوش خجالت بکش
هزاران چو تو لندهور پليد
نيرزد به يک موی گُرد آفريد
اگر لشکر انگيزد اسفنديار
دگر موی مِش کرده نايد به کار
تورا پاردم گردد آنگه عِنان
همی می کنی پشت بر دشمنان
تويی که به من تکّه انداختی
گمانم مرا خوب نشناختی
ابوالقاسمم بنده ، فردوسيَم
حکيم زبان آور طوسيَم
کنون زير اين گنبد نيل فام
همه مر مرا می شناسند نام
--------------------------------------
يه لحظه بعدِ اون صدای کلفت
:مرد فروشنده به فردوسی گفت
خودت که نه، ميدونتو ميشناسم
از تو کسی چيزی نگفته واسم
ببينمت، تو شاعری راس راسی؟
مريم حيدر زاده" رو ميشناسی؟"
راستی يه چی بخوام، ازت بر مياد؟
ترانه ی رپ از کارات در مياد؟
پسر خاله م ميخواد کاست جم کنه
يه چيزايی ميخواد سر هم کنه
ميخوام براش چيزای مشتی بگی
هفش تا شعر شيش و هشتی بگی
بيا ، اينم يه کاغذ و يه خودکار
"يه چی بگوتومايه های " شاهکار
امّا تورو جون مامانت استاد
چيزی نگی که گير بدن تو ارشاد
---------------------------------
شاعر شاهنامه سری تکون داد
هيچّی نگف، فقط پا شد راه افتاد
ديد نميتونه با همه بجنگه
هرجا که ميره آسمون يه رنگه
بنده خدا دلش ميخواس خيلی زود
دوباره برگرده همونجا که بود
طفلی نشس همينجوری غصّه خورد
يه روز نوشتند ، که دق کرد و مرد

سيب سرخ

دلم ميخواد يه سيب سرخ به دامن يار بزنم
دامن اگه تنش نبو د، سيبو به شلوار بزنم
وقتی يکی سازمی زنه من ازصداش خوشم مياد
دلم ميخواد يه ناخنک به سيم گيتار بزنم
کاش بذارن با يه الاغ برم تو بانک مرکزی
تا ميتو نم از او ن هزار يا بهش بار بزنم
دم دميم، يه روز ميخوام برم سراغ شاعری
يه روز نی انبان و دهل ، يه روز ميخوام تار بزنم
- مسائل خصوصيتو به من نگو ، اگر بگی
عادت من اينه برم تو کوچه ها جار بزنم
وقتی يه خواننده داره شعرو غلط چيز ميکنه
دلم ميخواد درجا پاشم کلّه به د يوار بزنم
ميخوام با احمدی نژاد بشينيم و صفا کنيم
اون برام آواز بخونه منم براش تار بزنم
اين شعررا بر اساس ملودی ترانه ی (خوشگل عاشق) ساختم و بنا
به ذوق سر شار و طبع طنّاز دوست هنرمندم آقای داريوش کاردان
اجرای موسيقايی و از شبکه ی ٣و نيم پخش شد . با پوزش از کليه ی
عوامل و پديد آورندگان اين اثر-آهنگ ساز - ترانه سرا - و خواننده ی
. خوش صدا و فرهيخته اين ترانه
--------------------------------------

آينه ی دق

آهای آينه ی دق
آهای گامبوی سرتق
تورو قل دادن از عرشه ی کشتی توی قايق
آهای بچه ی پر رو
چقد ميگی هاو آر يو
نزن ژل به سرت ژل می کنه کله تو بی مو
نکن پارک دم پارکينگ
برو کمی عقب تر
الان يارو مياد ماشينتو - می کنه پنچر
منکه پول به تو دادم
چرا گفتی ندادم ؟
پولارو کجا بردی؟
چرا نميشی آدم
آهای گدای بيکار
آهای تنبل بی عار
اگه پول توی جيبت نداری - برو سر کار
سرت طاسه پراحساسه آّهای ممّد نازم
از اون روزی که خورده به سرت - خرابه سازم
آره خرابه سازم - ميخوام اونو بسازم
... آهای
در باب نشان ندادن آلت موسيقی؟؟؟ (ساز) در تلوزيون
جاتون خالي يه جايي مهمون بوديم
پاي بساط تلويزيون بوديم
برنامه شون سازي و آوازي بود
اما سازش قايم باشك بازي بود
بچّه ي صابخونه آه فيلمو مي ديد
رو به باباش آرد و با خنده پرسيد
اون دو نفر آه پشت اون گلدونن
شونه شونو هِي چرا مي جنبونن
باباش بهش گف پسرم گير نده
خنده زياديش پيش مهمون بده
اون دو تا اونجا گِل لگد مي آنن
اونا دارن آاراي بد مي آنن
آلت موسيقي ميگن حرومه
اگه نيگا آني آارت تمومه
هر آي چشش ساز ببينه لوچ ميشه
مخش يهو سوت ميكشه پوچ مي شه
اونايي آه صاحب تلويزيونن
خير و صلاحِ همه رو مي دونن
ميگن نوازندگي علاّفيه
آقاي خواننده خودش آافيه
اين صداي سازه آه خيلي خوبه
خودش يه تيكه پوست و سيم و چوبه
همين ناقاره آه صداش عاليه
نيگاش آني يه طبل تو خاليه
اينم بگم اصل قضيه چوب نيست
آلت موسيقي يه خورده خوب نيست
ميگن زن و بچه مياد رد ميشه
اگه نشون بديم يه وخ بد مي شه
اينارو آه ميگم يك از هزاره
آلي پيامداي ديگه داره
بچه هه گف بابا يه خورده صب آن
آنترلو بگير جلو عقب آن
تلويزيون پاك شده پشم و شيشه
ما بچه ها تكليفمون چي مي شه ؟
شبانه روز دارن آانال مي زنن
مي شينن اونجا ضد حال مي زنن
برنامه ها تكرارين هميشه
آخه بابا اينجوري آه نميشه
بودجه آه تصويب ميشه ميليارديه
فيلما چيه ؟ فقط لورل هارديه
سازو آه گفتين بده ، وافور چطور ؟
ديدنِ صحنه هاي ناجور چطور ؟
هر آي مي خواد آينه ي عبرت بشه
مياد تو اين فيلما مواد مي آشه
اينجا يه آم حرفا تو هم _تو هم شد
با يه آشيده روي بچه آم شد
وقتي آه يارو فارغ از آتك شد
گفت : آخيش چقد دلم خنك شد
اينا همش تقصير روزگاره
بچه و اين حرفا ، چه معني داره
ما آم آه اين حرفارو مي شنفتيم
پيرو فرمايش يارو گفتيم
از تلويزيون نبايد بد بگي
تو دهنت هر چي آه اومد بگي
بودجه ي ميلياردي داره آه داره
فقط لورل هاردي داره آه داره
فيلماي تكراري چه عيبي داره
چشت درآد بشين ببين دوباره
ماها اينيم يهو سگ هار ميشيم
رو بهمون بدن طلبكار مي شيم
دوره ي مشروطه آه يادتونه
بازم اگه شُل بگيرن همونه
شاخ اتابكو زدن شكوندن
فاتحه ي ممدلي شاهو خوندن
عهدو شكسته آه شكسته باشه
مجلسو توپ بسته آه بسته باشه
بُلنگو دس گرفتن و جار زدن
شيخ به اون گندگي رو دار زدن
تورو خدا نگين اين حرفا زشته
من نمي گم تو آتابا نوشته
يِپرمِ بدبختو زدن آشتنش
بچه ها موندن روي دست زنش
اون از امير آبير، اين از مصدق
به اون عذاب دادن به اين يكي دق
خلاصه اينكه ، اين سياست بده
عقلتو دست اين جماعت نده
ما آه سياست سرمون نمي شه
جون شما اينو ميگم هميشه
حالا با اين توضيحايي آه دادم
دل نگران احمدي نژادم
بسّه ديگه زياد بگم بد ميشه
يهو صلاحيّتمون رد مي شه


کسوف

ای پنجره ی عزا گرفته
در حنجره ام صدا گرفته
آن نور که گرم و مهربان بود
مهر از سر جمع ما گرفته
شايع شده قهر کرده خورشيد
يا راه به نا کجا گرفته
خورشيد که آتش مذابست
مثل دل من چرا گرفته
گلدسته به شانه های مسجد
دستی ست که بر دعا گرفته
پرسيد کسوف چيست ؟ طفلی
گفتند دل خدا گرفته
هيچ ميدونين چرا طلاق زياده؟
چرا شُله پيچای خانواده؟
يه ريشتر م که زندگی بلرزه
همون دقيقه پيچ و مُهره هرزه
بايد يه جور باشه مُهره با پيچ
وگرنه کُلّ زندگيت ميشه هيچ
خواستی اگه با کسی وصلت کنی
بايد يه کم سايزشو دقّت کنی
نگو درستش ميکنم سه روزه
خرابترم ميشه دلت ميسوزه
زنت اگه مثل خودت نباشه
دو روز ديگه تو خونه ی باباشه
چرا ميخوای رزوه شو تغيير بدی
نيومده به طفلکی گير بدی
جرا ميخوای نوششو نيشش کنی؟
مُهره ی نمره پنجو شيشش کنی؟
تو که خودت سايزتو داری از پيش
برو پی مُهره ی نمره ی شيش
اين که ميگم نمره ی اخلاقيه
بقيه ی چيزا هنوز باقيه
همّه چی مون از روی خود خواهيه
تصوّ راتمون همش وا هيه
از ته شوش بگير برو تا جردن
شده دروغ مثل آب خوردن
رفيقمون توی پی.اچ.دی گيره
دختر حاجی پولدار ميخواد بره دی.اچ.پی ام بگيره
يارو خودش هر کاری خواسته کرده
دنبال دختر نجيب می گرده
ميخواد مث هلو رسيده باشه
آفتاب و مهتاب ام نديده باشه
درسته ميدان مانورش کمه
امّا اونم عين خودت آدمه
شايد اونم کسی رو ديده باشه
يکی دو بار دلش تپيده باشه
اين چيزا بين آدما ذاتيه
اون که اينارو نداره قاطيه
اينجا "تی"دو نقطه مون"طا"شده
قافيه مون يه خورده اکفا شده
يه مو قه هايی با يه ذرّه دقت
نقطه ی ضعفت ميشه عين قوّت
به خاطر يه"طا "نميکنم تب
دوباره ميرم سر اصل مطلب
دختر بيچاره که شکل ماهه
چيکار کنه که قلب تو سياهه؟
خدا به اون هر چی قشنگی داده
از نظر تو مايه ی فساده
بهش ميگی از تو خونه جُم نخور
هر چی بگه ميگی صداتو ببُر
تو خونه فُحش و اخم و دادو بيداد
توی خيابونم که گشت ارشاد
---------------------------------
بايد بری کُلاتو قاضی کنی
يه خورده تمرين رياضی کنی
دلت ميخواد تو هر دقيقه و رُب
هر چی ميگی اونم فقط بگه خُب
امّا مهمّه خُب چه جوری باشه
از ته دل باشه يا زوری باشه
خُبای کوتاه و کشيده داريم
خُبای بی حال ولهيده داريم
فرق اينا زمين تا آسمونه
آدم بايد اين چيزارو بدونه
مثل دوتا رديف توی مثنوی
يه خُب بايدبگی يه خُب بشنوی
يه بيت خوب، با دوتا خُب قشنگه
يکی خُبش کم بشه کار می لنگه
----------------------------------
تا پسرا بهم نگفتن چرا
يه خورده هم برم سر دخترا
------------------------------
بعد چهار سال پشت کنکور
قبول شدی يه جای دور با زور
آخر سر گرفتی با هنّ و هن
ليسانس درّه تپّه از رودهن
نشستی خونه گل لگد می کنی
خواستگارای خوبو رد می کنی
به خاطر اينکه ليسانس داری
بی خودو بی جهت کلاس ميذاری
چرا بايد تو که ليسانسه مونی؟
از رو کتاب متنو غلط بخونی؟
يه نکته هم بگم که يادت نره
ليسانس خوبه ، ولی سواد بهتره
--------------------------------
ميگی فلانی که باباش وزيره
روزی هزار دفعه برات می ميره
برای سرکار که بابات عوامه
فکرای اينجوری خيال خامه
آخه بابا اونکه باب-اش وزيره
مگه خُله بياد تورو بگيره
هرجا ميری کلّی طلا باهاته
تموم دغدغت النگوهاته
توی طلا فروشيا پلاسی
به اين ميگن آخر بی کلاسی
ميخوای مث عروس قصّه ها شی
کلّ نداشته هاتو داشته باشی
هزار اميد و آرزو باهاته
اينا اميد نيست، عُقده هاته
شوهر بيچاره که کارمنده
چه ميدونه قيمت بنز چنده
فرشای شوهرت که زير پاته
بعض گليم پاره ی باباته
صبر اونم يه دفعه ای سر مياد
صدای آژير خطر در مياد
وقتی ببينه زندگيش سياهه
چاره ی کار توی دادگاهه