زير يک سنگ سياه،دونه ای زد جوونهسر درآورد از تو خاک،آسمون رو ببينهسايه سياه سنگ،افتاده بود روی تنشسردی پيکر سنگ،مونده بود رو بدنشخسته شد نشست رو خاک،اون جوونه قشنگنتونست بياد بيرون،از زير سينه سنگگفت که زير سنگ سخت،من غريب و اسيرمزير اين حجم کبود،جون ميدم من ميميرمسنگه تا حرف رو شنيد،دل سنگی اش شکستگفت که با اين همه درد،نميشه اينجا نشستلب پرتگاه جنون،لغزيد و افتاد تو رودچشمهای جوونه ديد،آفتاب و هرچی که بودچه قشنگه کار سنگ،تو سکوت شعر منرسيدن به اوج عشق،قصه سقوط سنگيکی هست که ميگذره از خودش،ببين چه سختسنگه افتاد ته رود،تا جوونه شد درخت
تبلیغات
Wednesday, June 14, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment